دمی که حرف وداعت به گوش می آید دلم به رنگ جرس در خروش می آید نگاه مستِ که دارد سر خرابی ما که اشک از مژه، طوفان به دوش می آید زتاب می مگر آن چهره ارغوانی شد؟ که خون مشرب طاقت به جوش می آید عبث، چه زخمه فلک می زند به تار تنم؟ مرا که از سر هر مو خروش می آید دلم چو ساغر سیماب می تپد یا رب کدام رند ز مستی به هوش می آید؟ نسیم مصر وصال آنقدرگلوسوز است که بوی پیرهنش، شعله پوش می آید دو روز با فلک سنگدل بساز حزین که عاقبت به در می فروش می آید حزین لاهیجی : غزلیات : شمارهٔ ۲۹۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/82200