تاکی ز جوی هر مژه ام اشک و خون رود یک ره ز در درآ،که غم از دل برون رود در پیش چشم من نگهت با رقیب بود این داغ حسرت از دل آزرده چون رود؟ خون می رود ز دیدهٔ ما دل شکستگان از شیشهٔ شکسته، می لاله گون رود عطار زلف او چه کند با دماغ من؟ نشنیده ام ز فکر پریشان جنون رود هرکس به عالم آمد و بشکست پای سعی با دست خالی از در دنیای دون رود گر طعنه زد، مرنج حزین از امام شهر بسیار ازین میانهٔ عقل و جنون رود حزین لاهیجی : غزلیات : شمارهٔ ۳۰۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/82216