در دیدهٔ من غیر رخ یار نگنجد در آینه جز پرتو دیدار نگنجد او گرم عتاب است و مرا غم که مبادا در حوصله ام این همه آزار نگنجد فریاد که غمهای تو ز اندازه برون است ترسم همه در سینه به یکبار نگنجد از طرز سخن ساز نگاه تو، شنیدم آن راز که در پردهٔ اظهار نگنجد زان بیخود و مستیم که هرگز می توحید در جام دل مردم هشیار نگنجد ما چون خم می، رند خرابات نشینیم در مجلس ما زاهد دیندار نگنجد زاهد تو و فردوس، که سرمست محبّت جز در صف رندان گنه کار نگنجد سرمست حزین از می منصوری عشق است شوریده سرش، جز به سردار نگنجد حزین لاهیجی : غزلیات : شمارهٔ ۳۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/82246