از ما فلک دون چه به یغما بستاند؟ این سفله چه داده ست که از ما بستاند؟ کوثر جگر تشنه فرستد به سوالش خاری که نم از آبله ی پا بستاند گر نیست تبسم، سر دشنام سلامت دل کام خود از لعل شکرخا بستاند سودای کریمان همه سود است که نیسان گوهر عوض قطره ز دریا بستاند از گرسنه چشمان به حذر باش که ساغر هر قطره که خم داد، ز مینا بستاند این است حزین ، از کرم ساقی امیدم ما را به یکی جرعه می، از ما بستاند حزین لاهیجی : غزلیات : شمارهٔ ۳۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/82268