تا به فرعون آمدند آن ساحران دادشان تشریف‌های بس گران وعده‌هاشان کرد و پیشین هم بداد بندگان واسبان و نقد و جنس و زاد بعد ازان می‌گفت هین ای سابقان گر فزون آیید اندر امتحان برفشانم بر شما چندان عطا که بدرد پردهٔ جود و سخا پس بگفتندش به اقبال تو شاه غالب آییم و شود کارش تباه ما درین فن صفدریم و پهلوان کس ندارد پای ما اندر جهان ذکر موسیٰ بند خاطرها شده‌ست کین حکایت‌هاست که پیشین بده‌ست ذکر موسیٰ بهر روپوش است لیک نور موسیٰ نقد توست ای مرد نیک موسی و فرعون در هستی توست باید این دو خصم را در خویش جست تا قیامت هست از موسیٰ نتاج نور دیگر نیست دیگر شد سراج این سفال و این پلیته دیگر است لیک نورش نیست دیگر زان سر است گر نظر در شیشه داری گم شوی زان که از شیشه‌ است اعداد دوی ور نظر بر نور داری وارهی از دوی واعداد جسم منتهی از نظرگاه است ای مغز وجود اختلاف مؤمن و گبر و جهود مولوی : مثنوی معنوی : دفتر سوم : بخش ۴۸ - جمع آمدن ساحران از مداین پیش فرعون و تشریفها یافتن و دست بر سینه زدن در قهر خصم او کی این بر ما نویس گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8227