هوای عشق برونم ز ننگ و نام کشید به توبه نامهٔ من، یار خط جام کشید خوشا حریف شرابی که فکر شام نداشت نهاد لب به شط باده و تمام کشید ز عشق پاک به هر شیوه تو مشتاقم به خشم و کین نتوان از من انتقام کشید هنوز از آن خط مشکین خبر نداشت دلم هوای دانه خالت مرا به دام کشید ز من حدیث وفا و جفای خویش مپرس که پاس راز، زبان مرا ز کام کشید ز کوی انجم و افلاک رخت خویش برآر برای جا نتوان منت از لئام کشید بهار عیش در آغوش غنچه خسبان است نسیم صبح به گوش من این پیام کشید متاع عنصر و افلاک واسپار حزین که خوار شد، ز فرومایه هر که وام کشید حزین لاهیجی : غزلیات : شمارهٔ ۳۶۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/82278