در دیده مرا بی تو پریشان نظری بود خونابهٔ آغشته به لخت جگری بود در دام تو افشاندم و آزاد نشستم اسباب گرفتاری ما مشت پری بود چون شمع ز سرمایهٔ هستی به بساطم سامان سبک خیزی آه سحری بود جز گوشهٔ امن دل ارباب توکل هر جا که گرفتیم خبر، شور و شری بود جمعیّت خاطر نشد آماده حزین را هر پاره دلش درکف بیدادگری بود حزین لاهیجی : غزلیات : شمارهٔ ۳۸۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/82295