نبود عجب که دیده به دیدار می رسد فیض چمن، به رخنه دیوار می رسد گردد قبول عذرگریبان پاره ام دستم اگر به دامن دلدار می رسد عیبم مکن که حوصله سوز است مستیم پیمانه نگاه تو، سرشار می رسد آزادگی گزین که ازین دشت پر فریب گر می رسد به جای، سبکبار می رسد دلتنگی از فغان من ای غنچه لب چرا؟ یک ناله هم به مرغ گرفتار می رسد دارد امیدوار مرا بخت سبز خویش آخر به وصل آینه، زنگار می رسد هرگز ندیده است ز دشمن کسی، حزین آنها که بر من از ستم یار میرسد حزین لاهیجی : غزلیات : شمارهٔ ۴۲۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/82333