کودکان مکتبی از اوستاد رنج دیدند از ملال و اجتهاد مشورت کردند در تعویق کار تا معلم در فتد در اضطرار چون نمی‌آید ورا رنجوری‌یی که بگیرد چند روز او دوری‌یی؟ تا رهیم از حبس و تنگی و ز کار هست او چون سنگ خارا بر قرار آن یکی زیرک‌تر این تدبیر کرد که بگوید اوستا چونی تو زرد؟ خیر باشد رنگ تو بر جای نیست این اثر یا از هوا یا از تبی‌ست اندکی اندر خیال افتد ازین تو برادر هم مدد کن این‌چنین چون درآیی از در مکتب بگو خیر باشد اوستاد احوال تو آن خیالش اندکی افزون شود کز خیالی عاقلی مجنون شود آن سوم وان چارم و پنجم چنین در پی ما غم نمایید و حنین تا چو سی کودک تواتر این خبر متفق گویند یابد مستقر هر یکی گفتش که شاباش ای ذکی باد بختت بر عنایت متکی متفق گشتند در عهد وثیق که نگرداند سخن را یک رفیق بعد ازان سوگند داد او جمله را تا که غمازی نگوید ماجرا رای آن کودک بچربید از همه عقل او در پیش می‌رفت از رمه آن تفاوت هست در عقل بشر که میان شاهدان اندر صور زین قبل فرمود احمد در مقال در زبان پنهان بود حسن رجال مولوی : مثنوی معنوی : دفتر سوم : بخش ۵۸ - مثال رنجور شدن آدمی بوهم تعظیم خلق و رغبت مشتریان بوی و حکایت معلم گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8237