آماده است تا مژهٔ ما به هم خورد سیلی کزو خرابهٔ دنیا به هم خورد از دل تلاطم و ز تو دامن فشاندنی از یک نسیم لنگر دریا به هم خورد شد قیمتم شکسته ز انصاف طالبان لب در همین دعاست که سودا به هم خورد پاشد چنین اگر فلک، احباب را ز هم نَبوَد عجب که عقد ثریّا به هم خورد ای دل به عهد سست حیات اعتماد نیست امروز گیرد الفت و فردا به هم خورد از پهلوی سخن گسلد ربط همدمان پیوسته الفتِ لبِ گویا به هم خورد یک دست شیشه داری و دستی دل حزین ساقی چنان مکن که دو مینا به هم خورد حزین لاهیجی : غزلیات : شمارهٔ ۴۶۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/82371