دلها ز جلوه خون شد و یاری ندید کس عالم به گرد رفت و سواری ندید کس سرگشتگان چو موج بسی دست و پا زدند زین بحر بیکرانه، کناری ندید کس رخسار نانموده، دل از عشق سوختی آتش زدی به شهر و شراری ندید کس سرو و سمن ز ساغر شوق تو سرخوشند در دور نرگس تو خماری ندیدکس افسرده بود بس که بساط چمن حزین ایام گل گذشت و بهاری ندید کس حزین لاهیجی : غزلیات : شمارهٔ ۵۵۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/82466