پنج روز آن باد امرودی نریخت ز آتش جوعش صبوری می‌گریخت بر سر شاخی مرودی چند دید باز صبری کرد و خود را وا کشید باد آمد شاخ را سر زیر کرد طبع را بر خوردن آن چیر کرد جوع و ضعف و قوت جذب و قضا کرد زاهد را ز نذرش بی‌وفا چون که از امرودبن میوه سکست گشت اندر نذر وعهد خویش سست هم درآن دم گوشمال حق رسید چشم او بگشاد و گوش او کشید مولوی : مثنوی معنوی : دفتر سوم : بخش ۷۲ - مضطرب شدن فقیر نذر کرده بکندن امرود از درخت و گوشمال حق رسیدن بی مهلت گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8251