ز بس دارد غم آن گل عذار آشفته احوالم گشاید جوی خون از دیدهٔ آیینه، تمثالم ز تاثیر گرفتاری، تبی در استخوان دارم که می سوزد در و بام قفس را سودن بالم مگر آید ز فیض همّت آزادگان کاری به دام افتادهٔ این رشته های سست آمالم ز بی پروایی نازآفرین سرو سرافرازی درین بستان سرا چون سبزهٔ خوابیده پا مالم حزین از آشیان آواره ام شاید مگر ریزد به بسمل گاه او گرد غریبی از پر و بالم حزین لاهیجی : غزلیات : شمارهٔ ۷۱۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/82625