سحر آمد ندا ز میخانه کای خرابات گرد دیوانه کنج مسجد گرفته ای تا کی؟ چه زیان داشت طور رندانه؟ سبحه در کف نشسته ای تا چند خیز و پیمان نما به پیمانه زین ندا جستم آنچنان از جا که ز آتش چنان جهد دانه چون نهادم درون میکده پا سرم آمد به چرخ، مستانه نگه گرم آشنا رویان کرد ما را ز خویش بیگانه دل و دین را زدند مغبچگان دو سه ساغر زدیم رندانه همه بر گرد یکدگر گشتیم شمع جان را شدیم پروانه در و دیوار جمله مست و خراب همه از جلوه های جانانه از صراحی گرفته تا خم می همه در های و هوی مستانه بود چون نخل طور شب همه شب در انا الله شمع کاشانه حرم کعبه را ز یاد نبرد طوف بیت الحرام بتخانه باده ها جمله صاف مشربها شیشه ها جملگی پریخانه در سراپردهٔ وجود حزین همه عشق است، باقی افسانه حزین لاهیجی : غزلیات : شمارهٔ ۸۰۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/82717