رگ در تنم ز شورش سودا گسیخته پیوند من ز جان شکیبا گسیخته یارای عقل نیست عنان داریم دگر زنجیر من بهار به صحرا گسیخته الفت کم و غرور فراوان و عهد سست سررشتهٔ امید ز صد جا گسیخته اشک روان به بوم و برم تا چها کند سیلی چنین عنان مدارا گسیخته تا چند ساز ناله به کوه و کمر کنم از زخمه ناخنم رگ خارا گسیخته طالع نگر گه با همه صدق و صفای دل الفت میانهٔ من و مینا گسیخته در خاکمال عرصهٔ دنیا، دلم حزین ماند به قطره ای که ز دریا گسیخته حزین لاهیجی : غزلیات : شمارهٔ ۸۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/82727