ز نقش خط که به رخسار ارغوان زده ای رقم به خون من ای نازنین جوان زده ای کنون نهی ز قفس منتم به آزادی که آتشم به خس و خار آشیان زده ای تهی کنار دو عالم ز دین و دل گردد ز طرزِ دامنِ نازی که بر میان زده ای حنای پای تو خونم نشد، گناهم چیست؟ که پا به بخت من ای شوخ سرگران زده ای شب فراق و وصالم چو شمع یکسان است کنون که از تب و تاب، آتشم به جان زده ای هلال من شفق از خون خویشتن دارد به دل خدنگم از ابروی شخ کمان زده ای به گاه نکته، حزین از لبت شکر ریزد ز بوسه ای که بر آن خاک آستان زده ای حزین لاهیجی : غزلیات : شمارهٔ ۹۰۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/82819