یا به حال اولینان بنگرید
یا سوی آخر به حزمی در پرید
حزم چه بود؟ در دو تدبیر احتیاط
از دو آن گیری که دور است از خباط
آن یکی گوید درین ره هفت روز
نیست آب و هست ریگ پایسوز
آن دگر گوید دروغ است این بران
که به هر شب چشمهیی بینی روان
حزم آن باشد که بر گیری تو آب
تا رهی از ترس و باشی بر صواب
گر بود در راه آب این را بریز
ور نباشد وای بر مرد ستیز
ای خلیفهزادگان دادی کنید
حزم بهر روز میعادی کنید
آن عدوی کز پدرتان کین کشید
سوی زندانش ز علیین کشید
آن شه شطرنج دل را مات کرد
از بهشتش سخرهٔ آفات کرد
چند جا بندش گرفت اندر نبرد
تا به کشتی در فکندش رویزرد
این چنین کردهست با آن پهلوان
سست سستش منگرید ای دیگران
مادر و بابای ما را آن حسود
تاج و پیرایه به چالاکی ربود
کردشان آن جا برهنه وزار و خوار
سالها بگریست آدم زار زار
که زاشک چشم او رویید نبت
که چرا اندر جریدهی لاست ثبت؟
تو قیاسی گیر طراریش را
که چنان سرور کند زو ریش را
الحذر ای گلپرستان از شرش
تیغ لا حولی زنید اندر سرش
کو همیبیند شما را از کمین
که شما او را نمیبینید هین
دایما صیاد ریزد دانهها
دانه پیدا باشد و پنهان دغا
هر کجا دانه بدیدی الحذر
تا نبندد دام بر تو بال و پر
زان که مرغی کو به ترک دانه کرد
دانه از صحرای بیتزویر خورد
هم بدان قانع شد و از دام جست
هیچ دامی پر و بالش را نبست
مولوی : مثنوی معنوی : دفتر سوم : بخش ۱۳۰ - معنی حزم و مثال مرد حازم
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/8309