آن نیاز مریمی بوده‌ست و درد که چنان طفلی سخن آغاز کرد جزو او بی او برای او بگفت جزو جزوت گفت دارد در نهفت دست و پا شاهد شوندت ای رهی منکری را چند دست و پا نهی؟ ور نباشی مستحق شرح و گفت ناطقه‌ی ناطق تورا دید و بخفت هر چه روید از پی محتاج رست تا بیابد طالبی چیزی که جست حق تعالیٰ گر سماوات آفرید از برای دفع حاجات آفرید هر کجا دردی دوا آن جا رود هر کجا فقری نوا آن جا رود هر کجا مشکل جواب آن‌جا رود هر کجا کشتی‌ست آب آن جا رود آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آب از بالا و پست تا نزاید طفلک نازک گلو کی روان گردد ز پستان شیر او؟ رو بدین بالا و پستی‌ها بدو تا شوی تشنه و حرارت را گرو بعد ازان بانگ زنبور هوا بانگ آب جو بنوشی ای کیا حاجت تو کم نباشد از حشیش آب را گیری سوی او می‌کشیش گوش گیری آب را تو می‌کشی سوی زرع خشک تا یابد خوشی زرع جان را کش جواهر مضمر است ابر رحمت پر ز آب کوثر است تا سقاهم ربهم آید خطاب تشنه باش الله اعلم بالصواب مولوی : مثنوی معنوی : دفتر سوم : بخش ۱۵۱ - بیان آنک حق تعالی هرچه داد و آفرید از سماوات و ارضین و اعیان و اعراض همه باستدعاء حاجت آفرید خود را محتاج چیزی باید کردن تا بدهد کی امن یجیب المضطر اذا دعاه اضطرار گواه استحقاقست گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8330