موسی آمد در مناجات آن سحر کی خدا ایمان ازو مستان مبر پادشاهی کن برو بخشا که او سهو کرد و خیره‌رویی و غلو گفتمش این علم نه درخورد توست دفع پندارید گفتم را و سست دست را بر اژدها آن کس زند که عصا را دستش اژدرها کند سر غیب آن را سزد آموختن که ز گفتن لب تواند دوختن درخور دریا نشد جز مرغ آب فهم کن والله اعلم بالصواب او به دریا رفت و مرغابی نبود گشت غرقه دست گیرش ای ودود مولوی : مثنوی معنوی : دفتر سوم : بخش ۱۶۲ - دعاکردن موسی آن شخص را تا بایمان رود از دنیا گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8341