سگ شکاری نیست او را طوق نیست خام و ناجوشیده جز بی‌ذوق نیست گفت نخود چون چنین است ای ستی خوش بجوشم یاری ام ده راستی تو درین جوشش چو معمار منی کفچلیزم زن که بس خوش می‌زنی همچو پیلم بر سرم زن زخم و داغ تا ببینم خواب هندستان و باغ تا که خود را در دهم در جوش من تا رهی یابم در آن آغوش من زان که انسان در غنا طاغی شود همچو پیل خواب‌بین یاغی شود پیل چون در خواب بیند هند را پیلبان را نشنود آرد دغا مولوی : مثنوی معنوی : دفتر سوم : دفتر سوم : بخش ۱۹۹ - تمثیل صابر شدن ممن چون بر شر و خیر بلا واقف شود گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8378