روی داوود از فرش تابان شده کوه‌ها اندر پی اش نالان شده کوه با داوود گشته هم رهی هردو مطرب مست در عشق شهی یا جبال اوبی امر آمده هر دو هم‌آواز و هم‌پرده شده گفت داوودا تو هجرت دیده‌یی بهر من از هم دمان ببریده‌یی ای غریب فرد بی‌مونس شده آتش شوق از دلت شعله زده مطربان خواهی و قوال و ندیم کوه‌ها را پیشت آرد آن قدیم مطرب و قوال و سرنایی کند که به پیشت بادپیمایی کند تا بدانی ناله چون که را رواست بی‌لب و دندان ولی را ناله‌هاست نغمهٔ اجزای آن صافی‌جسد هر دمی در گوش حسش می‌رسد هم نشینان نشنوند او بشنود ای خنک جان کو به غیبش بگرود بنگرد در نفس خود صد گفت و گو هم نشین او نبرده هیچ بو صد سوآل و صد جواب اندر دلت می‌رسد از لامکان تا منزلت بشنوی تو نشنود زان گوش‌ها گر به نزدیک تو آرد گوش را گیرم ای کر خود تو آن را نشنوی چون مثالش دیده‌یی چون نگروی؟ مولوی : مثنوی معنوی : دفتر سوم : بخش ۲۰۶ - تفسیر یا جبال اوبی معه والطیر گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8385