ای سگ طاعن تو عو عو میکنی
طعن قرآن را برونشو میکنی
این نه آن شیر است کز وی جان بری
یا ز پنجهی قهر او ایمان بری
تا قیامت میزند قرآن ندی
ای گروهی جهل را گشته فدی
که مرا افسانه میپنداشتید
تخم طعن و کافری میکاشتید
خود بدیدیت آن که طعنه میزدیت
که شما فانی و افسانه بدیت
من کلام حقم و قایم به ذات
قوت جان جان و یاقوت زکات
نور خورشیدم فتاده بر شما
لیک از خورشید ناگشته جدا
نک منم ینبوع آن آب حیات
تا رهانم عاشقان را از ممات
گر چنان گند آزتان ننگیختی
جرعهیی بر گورتان حق ریختی
نه بگیرم گفت و پند آن حکیم
دل نگردانم به هر طعنی سقیم
مولوی : مثنوی معنوی : دفتر سوم : بخش ۲۰۷ - جواب طعنهزننده در مثنوی از قصور فهم خود
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/8386