از بتان و از خدا درخواستیم که بکن ما را اگر ناراستیم آن که حق و راست است از ما و او نصرتش ده نصرت او را بجو این دعا بسیار کردیم و صلات پیش لات و پیش عزیٰ و منات که اگر حق است او پیداش کن ور نباشد حق زبون ماش کن چون که وا دیدیم او منصور بود ما همه ظلمت بدیم او نور بود این جواب ماست کانچه خواستید گشت پیدا که شما ناراستید باز این اندیشه را از فکر خویش کور می‌کردند و دفع از ذکر خویش کین تفکرمان هم از ادبار رست که صواب او شود در دل درست خود چه شد گر غالب آمد چند بار هر کسی را غالب آرد روزگار ما هم از ایام بخت‌آور شدیم بارها بر وی مظفر آمدیم باز گفتندی که گرچه او شکست چون شکست ما نبود آن زشت و پست زان که بخت نیک او را در شکست داد صد شادی پنهان زیردست کو به اشکسته نمی‌مانست هیچ که نه غم بودش در آن نه پیچ پیچ چون نشان مؤمنان مغلوبی است لیک در اشکست مؤمن خوبی است گر تو مشک و عنبری را بشکنی عالمی از فوح ریحان پر کنی ور شکستی ناگهان سرگین خر خانه‌ها پر گند گردد تا به سر وقت واگشت حدیبیه به ذل دولت انا فتحنا زد دهل مولوی : مثنوی معنوی : دفتر سوم : بخش ۲۱۷ - تفسیر این آیت کی ان تستفتحوا فقد جائکم الفتح ایه‌ای طاعنان می‌گفتید کی از ما و محمد علیه السلام آنک حق است فتح و نصرتش ده و این بدان می‌گفتید تا گمان آید کی شما طالب حق‌اید بی غرض اکنون محمد را نصرت دادیم تا صاحب حق را ببینید گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8396