ساقیا می ده که تا ما عاقلیم در فنون عشقبازی جاهلیم بسکه غافل خفته وقت کشت و کار گاه محصول است و ما بیحاصلیم لذت هستی به مستی حاصل است ما به کلی زین دو معنی غافلیم بر امید زخم دیگر زنده ایم ورنه از زخم نخستین بسملیم سرو باغ خلد بودیم و کنون بر لب جوی جهان پا در گلیم طلعت جانان ز جان محجوب نیست ما میان جان و جانان حایلیم از بلا غافل نشیند تنگ دل ما گروه عاشقان دریا دلیم موج طوفان بلا از سر گذشت ما چنان فارغ که اندر ساحلیم بار بگشودند همراهان و ما هم در اول گام و اول منزلیم مهر رخشانیم لیکن چون خلیل رو به ما آرد غبارا آفلیم غبار همدانی : غزلیات : شمارهٔ ۶۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/83967