بجانم کارگر شد زهر و ساقی راست تریاقی به تلخی جان شیرین می سپارم رحمی ای ساقی ز راه شوخی آلوده به شکّرخنده دشنامی علاج درد ما کردی به زهر آلوده تریاقی طبیبان را بسوزد دل چو بیماری سپارد جان طبیبی عامداً ساع به قتلی بل و احراقی شرار آه جانم سوختی تا بودمت عاشق فلما صرت مشتاقا جری دمغی لاعراقی زدرد اشتیاقم بر لب آمد جان و می ترسم نماند فرصتم چندان که گویم شرح مشتاقی ز دیوان ازل رزقم اگر پیمود میآمد غلط باشد به حق آموختن آیین رزاقی نیارد صفحه طاقت تا نویسم شرح هجران را مگر از پاره های دل فراهم گردد اوراقی غبار همدانی : غزلیات : شمارهٔ ۹۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/83993