ز روی ذات بر افکن نقاب اسما را نهان به اسم مکن چهرۀ مسمّا را نقاب بر فکن از روی و عزم صحرا کن ز کنج خلوت وحدت دمی تماشا را اگر چه پرتو انوار ذات محو کند چو این نقاب بر افتد جمیع اشیا را اگر چه ما و منی نیز جز توئی تو نیست زماو من بِسِتان یک زمان من و ما را اگر چه سایۀ عنقا مغربست جهان و لیک سایه حجاب آمده است عنقا را نقوش کثرت امواج ظاهر دریا حجاب وحدت باطن بس است دریا را فروغ چهرۀ عذرای خود نهان دارد ز چشم وامق بیدل عذار عذرا را نمی سزد که نهان گردی از اولو الابصار که نور دیده تویی چشمهای بینا را ز مغربی چو تویی ناظر رخ زیبات نهان از و مکن ای دوست روی زیبا را شمس مغربی : غزلیات : شمارهٔ ۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/84019