ای کرده متجلی رخت از دیده هر خوب
وی حسن و جمال همه خوبان به تو منسوب
بر صفحه ی رخساره ی هر ماه پری روی
حرفی دو سه از دفتر حسنت شده مکتوب
محبوب ز هر روی به جز روی تو نبود
خود نیست به هر وجد به جز روی تو محبوب
بر عکس رخت چشم زلیخا نگران بود
در آینه ی روی خوش یوسف یعقوب
در شاهد و مشهود تویی ناظر و منظور
در عاشق و معشوق تویی طالب و مطلوب
در میکده ها غیر تو را می نپرستند
آن کس که کند سجده بر سنگ و گل و چوب
جاروب غمت کرد مرا جامه ی دل پاک
وین خانه کنونست به کام دل جاروب
زان زلف پراکنده و زان غمزه فتان
پر گشت جهان سربسر از فتنه و آشوب
محجوب نباشد ز رخت مغربی ای دوست
گر خود به خود است از رخ زیبای تو محجوب
شمس مغربی : غزلیات : شمارهٔ ۱۳
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/84030