دلی که آینه روی شاهد ذات است برون ز عالم نفی و جهان اثبات است مجو که در ورق کاینات نتوان یافت علامت و اثر آنچه بی علامات است کسی نجست و نجوید ز لوح هر دو جهان نشان و نام کسی که محو بالذات است کسیکه در دو جهانش نه ذات و نه وهم است وجود یافتنش نوعی از محالات است مرا که عادت رسم و رسوم نیست پدید چه داند آن که ورا رسم و راه و عادات است مقام آنکه نباشد مقیم هیچ مقام ورای منزلت و زینت و مقامات است طریق آنکه ندارد بهیچ رَایی روی نه سوی کوی خرابات و نی مناجات است ره کسیکه به سر پای کرده است مدام نه راه میکده و کعبه و خرابات است کجا بوجد و بحالات سر فرود آورد کسیکه حالت او نقد جمله حالات است کسیکه هیچ ندارد ز نار و نور خبر ورا نه بیم و نه امید و نار و جنات است وجود مغربی اندر فضای همت اوست چو پیش پرتو انوار مهر ذرّات است شمس مغربی : غزلیات : شمارهٔ ۲۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/84043