دلی که با رخ زلف تو همنشین باشد مجرد از غم و شادی و کفر و دین باشد بود ز کفر و ز اسلام بی خبر آن دل که زلف و روی تواش روز شب قرین باشد خود ز بهر تفاخر ز خرمن آن کس که خوشه چین تو بوده است خوشه چین باشد کجا به ملک سلیمان و خاتمش نگرم مرا که مملکت فقر درّ نگین باشد مرا که جنت دیدار در درّ درون دلست چه التفات بدیدار حور عین باشد کجا ز لذت دیدار او خبر یابی ترا که میل به شیر و با انگبین باشد به پیش دیده ی ما غیر و عین هردو یکیست نظر بعین کند هر که با یقین باشد بدوز دیده ز غیر آنگهی بعین نگر بعین کی نگرد هر که غیر بین باشد بیا و دیده از مغربی بوان ستان ببین که هرچه بگفت او چنین، چنین باشد شمس مغربی : غزلیات : شمارهٔ ۷۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/84095