دلی دارم که در روی غم نگنجد چه جای غم که شادی هم نگنجد میان ما و یار همدم ما اگر همدم نباشد دم نگنجد حدیث بیش و کم اینجا رها کن که اینجا وصف بیش ک کم نگنجد چنان پر گشت گوش از نغمه دوست که در وی بانگ زیر و بم نگنجد جز انگشتی که عالم خاتم اوست دگر چیزی دراین خاتم نگنجد دلی کاو فارغست از سوز و ماتم در او هم سور هم ماتم نگنجد رسد هر کز بحالی آدمیزاد که آنجا عالم و آدم نگنجد زبان ای مغربی درکش ز گفتار مگو چیزی که در عالم نگنجد شمس مغربی : غزلیات : شمارهٔ ۸۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/84098