سلطان، سرِ تخت شهی کرد تنزّل با آنکه جز او هیچ شهی نیست گدا شد آنکس که زفقر و ز غنا هست منزّه در کسوت فقر از پی اظهار غنا شد هرگز که شنیدست از ازین طرفه که یک کس هم خانه خویش آمد و هم خانه خدا شد آن گوهر پاکیزه و آن درّ یگانه ۰ون جوش برآورد زمین گشت و سما شد در کسوت چونی و چرایی نتوان گفت کاندلبر بیچون و چرا چون و چرا شد؟! بنمود رخ ابروی وی از ابروی خوبان تا بر صفت ماه نو انگشت نما شد در گلشن عالم چو شهی سرو چو لاله هم سرخ کلاه آمد و هم سبز قبا شد آن مهر سپهر ازلی کرده تجلی تا مغربی و مشرقی و شمس و ضیا شد شمس مغربی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۸۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/84105