از خانقه و صومعه و مدرسه رستیم در کوی مغان با می و معشوق نشستیم سجّاده و تسبیح بیکسوس فکندیم در خدمت ترسا بچه زنّار ببستیم در مصطبع ها خرقه ناموس دریدیم در میکده ها توبه سالوس شکستیم از دانه تسبیح شمردن برهیدیم وز دام صلاح و ورع و زهد بجستیم در کوی مغان نیست شدیم از همه هستی چون نیست شدیم از همه هستی، همه رستیم زین پس مطلب هیچ زما دانش و فرهنگ ای عاق ل هشیار که ما عاشق و مستیم ما مست و خرابیم و طلبکار شرابیم با آنکه چو ما مست و خراب است خوشستیم المنته لله که ازین نفس پرستی رستیم بکلی و کنون باده پرستیم تا مغربی از مجلس ما رخت بدر برد او بود حجاب ره ما رفت برستیم شمس مغربی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/84135