من که در صورت خوبان همه او میبینم
تو مپندار که من روی نکو میبینم
نیست در دیده من هیچ مقابل همه اوست
تو قفا مینگری من همه رو میبینم
هر کجا مینگری دیده بدو مینگرد
هر چه میبینم ازو جمله بدو میبینم
تو بیک سوش نظر میکنی و من همه سو
تو ز یک سو و منش از همه سو میبینم
می باقیست که بیجام و سبو مینوشم
عکس ساقی است که در جام و سبو میبینم
گاه با جمله و گه جمله ازو میدانم
گاه او جمله و گه جمله در او میبینم
بوی گلزار تو از باد صبا میشنوم
سرو بستان ترا بر لب جو میبینم
مغربی آنکه تواش میطلبی در خلوت
من عیان برسر هر کوچه و کو میبینم
شمس مغربی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۵
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/84142