دیده وا گشته، به رویت نگرم زانکه شایسته ی دیدار تو نبود نظرم چون ترا هر نفسی جلوه به جنسی دگر است هر نفس زان نگران در تو به چشمی دگرم توئی از منظر چشمم نگران بر رخ خویش که توئی مردمک دیده و نور بصرم هرکه بی‌رسم و اثر گشت برویش پی برد من بی‌رسم و اثر ناشده پی می‌نبرم تا زمن هست اثر، از تو نیابم اثری کاشکی در دو جهان هیچ نبودی اثرم نتوان برسر کوی تو نمودن پرواز تا ز اقبال تو حاصل نبود بال و پرم بوی جانبخش تو همراه نسیم سحر است زان سبب مرده ی انفاس نسیم سحرم یار هنگام سحر بر دل ما کرد گذر گفت چون جلوه کنان بر دل تو می گذرم مغربی آینه ی دل ز غبار دو جهان پاک بزدای که پیوسته در او می نگرم شمس مغربی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/84145