منم ز یار نگارین خود جدا مانده بدست هجر گرفتار و بینوا مانده نخست گوهر با قیمت و بها بودی بخاک تیره فرو رفته بی‌بها مانده فتاده دور ز خاصان بارگاه ازل اسیر خاک ابد گشته در بلا مانده مقرب در درگاه کبریا بوده بدست کبر گرفتار و در ریا بوده به چار میخ طبیعت بدوخته محکم به حبس شش جهت کون مبتلا مانده هر‌آنکه دید مرا گفت در چنین حالت ببین ببین ز کجا آمده و کجا مانده شب است و راه بیابان و من ز قافله دور غریب عاشق و مسکین ضعیف وامانده کجاست پرتو حسنت که رهنما گردد که هست جان من از راه و راهنما مانده شده ز دوری خورشید مغربی حقیر بسان ذرّه سرگشته در هوا مانده شمس مغربی : غزلیات : شمارهٔ ۱۵۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/84173