ای در پس هر لباس و پرده بر دیدهء دیده جلوه کرده خود را بلباس هر دو عالم آورده بهر زمان و برده در دیده ما بجز یکی نیست گر هست عدد هزار ورده ما را ز شمرده گشت معلوم آن چیز که هست ناشمرده ای بیضه مرغ لامکانی ای هم تو سفید و هم تو زرده کی مرغ شوی و باز گردی آیی بدر از لباس و پرده در جنبش و جوش و در خروش آی تا کی باشی چنین فشرده بگشای کفن بیفکن این پوست چون روح برآ ز جسم مرده بگشای دو بال و پس برون پر از گنبد چرخ سالخورده هرگز نرسد کسی به منزل نارفته طریق ناسپرده ای مغربی کی رسی بسیمرغ بر قله قاف پی نبرده شمس مغربی : غزلیات : شمارهٔ ۱۵۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/84174