ترا که دیده نباشد نظر چگونه کنی بدین قدم که تو داری سفر چگونه کنی ترا که هیچ ز احوال خود خبر نبود بگو ز حال خود دیگران را خبر چگونه کنی نکره هیچ مریدی چگونه شیخ شوی پسر نبوده کسی را پدر چگونه کنی ترا که نیست خبر از جهان زیر و زبر ز زیر عزم جهان زبر چگونه کنی نکرده محو فراموش نقش لوح وجود حدیث عشق ندانم زبر چگونه کنی چو نیست هیچ وقوفت ز صنعت اکسیر به‌پیش اهل نظر مس زر چگونه کنی نگشته کوکب وار صفت مسخر و مایل نه مشتری و ز زهره قمر چگونه کنی بمغربی چو رسیدی روان روان بگذر از او نبرده نصیبی گذر چگونه کنی شمس مغربی : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/84203