نوش لب یار نیم خند است دوشان دلان بهار قند است عاشق چکند که دل نبازد کان کودک شوخ دلپسند است بی خود زقفای تو نپویم یک گردن و صد هزار بند است جانهای بلب رسیده داند در کشور حسن بوسه چند است کوتاه کنم حدیث زلفت تا چشم همیرود کمند است تیری و دو صد شانه در پیش نازی و دو صد نیازمند است آهسته رو ای شه سواران صد قافله دل پی سمند است سروار بتو سر فرو نیارد پیداست که قامتش بلند است سیلاب ز سرگذشت و نه نشست آتش که بجان مستمند است دردا که طبیب را خبر نیست زنیدرد که بر تن نژند است نیر تبریزی : غزلیات : شمارهٔ ۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/84408