هر صباحم که ره از خانۀ خمار افتد خم و ساقی و صراحی همه از کار افتد یار مهمان من است امشب و دانی ساقی که چنین وقت در این بزم چه در کار افتد مطربا پای فرو کوب و بزن چنگ بچنگ شیخ را گو زحد کیک بشلوار افتد دامن خیمه بچینید که از وجد سماع آسمان چرخ زند بلکه ز رفتار افتد بس کن ایغمزۀ مستانه ز صید دل خلق ترسمش چشم بچشم آید و بیمار افتد پای صدق اربخرابات نهد واعظ مست غالب آنست که می نوشد و هشیار افتد باز کن زلف چلیپا که سحر خیز انرا سیحه درهم کسلد کار بزنار افتد دلشد آسیمه ز چشمت بسوی زلف که خلق کج کند ره چوبکی مست ببازار افتد مهل آنزلف که بر دور زنخدان آید ترسمش خم شده در چاه نگونسار افتد نیر تبریزی : غزلیات : شمارهٔ ۶۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/84438