هر صباحی چون سلیمان آمدی خاضع اندر مسجد اقصی شدی نوگیاهی رسته دیدی اندرو پس بگفتی نام و نفع خود بگو تو چه دارویی؟ چه‌یی نامت چی است؟ تو زیان کی و نفعت بر کی است؟ پس بگفتی هر گیاهی فعل و نام که من آن را جانم و این را حمام من مرین را زهرم و او را شکر نام من این است بر لوح از قدر پس طبیبان از سلیمان زان گیا عالم و دانا شدندی مقتدی تا کتب‌های طبیبی ساختند جسم را از رنج می‌پرداختند این نجوم و طب وحی انبیاست عقل و حس را سوی بی‌سو ره کجاست؟ عقل جزوی عقل استخراج نیست جز پذیرای فن و محتاج نیست قابل تعلیم و فهم است این خرد لیک صاحب وحی تعلیمش دهد جمله حرفت‌ها یقین از وحی بود اول او لیک عقل آن را فزود هیچ حرفت را ببین کین عقل ما تاند او آموختن بی‌اوستا؟ گرچه اندر مکر موی‌اشکاف بد هیچ پیشه رام بی‌استا نشد دانش پیشه ازین عقل ار بدی پیشه‌یی بی‌اوستا حاصل شدی مولوی : مثنوی معنوی : دفتر چهارم : بخش ۴۹ - درآمدن سلیمان علیه‌السلام هر روز در مسجد اقصی بعد از تمام شدن جهت عبادت و ارشاد عابدان و معتکفان و رستن عقاقیر در مسجد گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8456