دم شاهی زنم از بندگی حضرت تو حلقه‌ای گر ز سر زفت تو در گوش کنم دل ز همخوابگی حور برآساید اگر با خیال تو شبی دست در آغوش کنم چگونه سر بدر آرم ز حلقّ سر زلفت اسیر بند بپای و غلام حلقه بگوشم شکوه سلطنت ایخواجه بر تو باد مسلّم که من گدائی کویش بعالمی نفروشم مرا که تگ همی آمدی ز صحبت شاهان پس سراغ تو اکنون گدای خانه بدوشم ز چین زلف تو بوئی رسیده تا بمشامم حدیث عنبر سارا فسانه ایست بگوشم ز دست بردۀ آنساقی است هوش و گرنه گو است شاهد مجلس که من شراب ننوشم نیر تبریزی : سایر اشعار : شمارهٔ ۶۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/84594