بود شاهی بود اورا بنده‌یی مرده عقلی بود و شهوت زنده‌یی خرده‌های خدمتش بگذاشتی بد سگالیدی نکو پنداشتی گفت شاهنشه جرایش کم کنید ور بجنگد نامش از خط برزنید عقل او کم بود و حرص او فزون چون جرا کم دید شد تند و حرون عقل بودی گرد خود کردی طواف تا بدیدی جرم خود گشتی معاف چون خری پابسته تندد از خری هردوپایش بسته گردد بر سری پس بگوید خر یک بندم بس است خود مدان کان دو ز فعل آن خس است مولوی : مثنوی معنوی : دفتر چهارم : بخش ۵۵ - در بیان آنک ترک الجواب جواب مقرر این سخن کی جواب الاحمق سکوت شرح این هر دو درین قصه است کی گفته می‌آید گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8462