لیک پی اسب چرا بیرخ شاه آمدۀ پیل بودی تو چرا مات زراه آمدۀ برگ برگشته و تن خسته و بگسسته لگام هوش خود باخته با حال تباه آمده ایفرس قافله سالار تو کشتند مگر که تو با قافلۀ آتش و آه آمدۀ اندکی پیش تو را بال هما بر سر بود چه شد آن سایه که اینجا بپناه آمدۀ چونشد آنشاه و سپاهی که بمیدان بردی که تو تنها همه بی شاه و سپاه آمدۀ با رخ سرخ برفتی زیر ما تو کنون چه خطا رفته که با روی سپاه آمدۀ با همان شاه که بردی تو بمیدان بلا بیگنه کشته عدو و تو گواه آمدۀ شه ما را مگر افکندۀ ای اسب بخاک عذر جویان ز پی عفو گناه آمدۀ نیر تبریزی : لآلی منظومه : بخش ۱۴ - از قول حضرت سکینه سلام الله علیها با ذو الجناح گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/84635