امروز ز نو دلبر ما خوی دگر داشت ما واله و او روی و نظر سوی دگر داشت گفتم که کنم نسبت آن زلف به عنبر آورد صبا نکهت آن بوی دگر داشت خلق نگران رخ او کشته ز هر سو وان سرو به هر سو نگری روی دگر داشت دل زان نکشیدم به سوی حوری و فردوس کو میل به سوی دگر و کوی دگر داشت گر شاهدی خسته شود سوی طبیبان از دوست طمع شربت داروی دگر داشت ابراهیم شاهدی دده مغلوی : دیوان فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۲۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85052