از عنبرت غبار چو بر یاسمین نشست شرمنده گشت نافه و در ملک چین نشست شد خاک راه جمله تنم زان طمع که دید آمد خدنگ ناز تو و بر زمین نشست هر ناوکی که بر دلم از غمزه‌ات نشست از بهر بردن خرد و عقل و دین نشست درکوی دوست این دل سرگشته صبح و شام از بهر شام طره و صبح جبین نشست گفتی که تیغ می کشم و می کشم تو را بر درگه تو شاهدی از بهر این نشست ابراهیم شاهدی دده مغلوی : دیوان فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85056