چو بر دل لشکر دل از کمین ریخت قرار و صبر و هوش از عقل و دین ریخت چو دیدم غمزه‌اش فتان دین است بگفتم خون خلقی بر زمین ریخت چو بر گلبرگ تر زد حلقه ی سنبل غبار مشک را بر یاسمین ریخت ز لعلش آب حیوان زندگی یافت چو از کوثر درون ماء معین ریخت دمادم شاهدی بهر نثارش ز هجر دیده بر در ثمین ریخت ابراهیم شاهدی دده مغلوی : دیوان فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۳۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85057