دیدم اندر خانه من نقش و نگار بودم اندر عشق خانه بی‌قرار بودم از گنج نهانی بی‌خبر ورنه دستنبوی من بودی تبر آه گر داد تبر را دادمی این زمان غم را تبرا دادمی چشم را بر نقش می‌انداختم همچو طفلان عشق‌ها می‌باختم پس نکو گفت آن حکیم کامیار که تو طفلی خانه پر نقش و نگار در الهی‌نامه بس اندرز کرد که برآر دودمان خویش گرد بس کن ای موسی بگو وعده‌ی سوم که دل من ز اضطرابش گشت گم گفت موسی آن سوم ملک دوتو دو جهانی خالص از خصم و عدو بیش‌تر زان ملک کاکنون داشتی کان بد اندر جنگ و این در آشتی آن که در جنگت چنان ملکی دهد بنگر اندر صلح خوانت چون نهد؟ آن کرم کندر جفا آن‌هات داد در وفا بنگر چه باشد افتقاد؟ گفت ای موسی چهارم چیست زود؟ بازگو صبرم شد و حرصم فزود گفت چارم آن که مانی تو جوان موی همچون قیر و رخ چون ارغوان رنگ و بو در پیش ما بس کاسد است لیک تو پستی سخن کردیم پست افتخار از رنگ و بو و از مکان هست شادی و فریب کودکان مولوی : مثنوی معنوی : دفتر چهارم : بخش ۹۹ - غره شدن آدمی به ذکاوت و تصویرات طبع خویشتن و طلب ناکردن علم غیب کی علم انبیاست گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8506