در مجالس گر سخن زان لعل میگون می رود کز چه می خندد صراحی از دلش خون می رود زورقی میسازم از بحر خیالش دیده را کیم شب از نوک پیکان نیل و جیحون می رود در شب دیجور زلفش هر که دید آن قرص ماه گرچه آید با کمال عقل مجنون می رود دل کز آن زلف مسلسل می کشد سوی لبت گوییا افعی گزیدش بهر معجون می رود شاهدی چون بند آن چشمان مست از بیخودی میدواند کو به سوی خانه‌اش چون می رود ابراهیم شاهدی دده مغلوی : دیوان فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۵۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85077