دل را چو نیست جز غم تو همدمی دگر بادا فزون بهر غم از آن در غمی دگر تیغت کجاست کین نفسی کو ز عمر ماند با او به شوق او برآرم دمی دگر زاهد مخوان به سوی بهشتم که کوی دوست این بقعه‌ام به است ز صد عالمی دگر درد مرا به غیر وصالش چو چاره نیست ضایع مکن طبیب تو هم مرهمی دگر بحر محیط آتش دل را نمی کشد ای شاهدی ز دیده چو جوئی نمی دگر ابراهیم شاهدی دده مغلوی : دیوان فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۷۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85103