با نی شکر بگو که ننازد به قند خویش گر بایدش لب تو بر آید ز بند خویش ما را به درد ما بگذار ای طبیب درد خوش خاطریم ما ز دل دردمند خویش زاهد تو راست سایه طوبی و باغ خلد ما و کنار آبی و سرو بلند خویش دل را خلاص نیست ز زنجیر زلف تو آه ار کنی به گردن جان هم کمند خویش شد خاک راه تو سر پر شوق شاهدی گه گه بتاز بر سر خاکش سمند خویش ابراهیم شاهدی دده مغلوی : دیوان فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۸۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85113